دوشنبه

بعد از یکبار تا مرز واقعی بیهوشی رفتن و برگشتن

بعد از چند بار بغض کردن و به سختی جواب سوالات کسی را دادن

بعد از این همه سرگردانی

دلم سکوت می خواهد و خواب

و یک فراموشی به عظمت آسمان

+++

میرزا سفارش کرده وقتی چیزی می نویسید، موقعیت تان را شرح دهید برای مخاطب.

موقعیت حالای من!

کسی که تازه از بیمارستان برگشته، دست پدرش را جلوی چشمش سوراخ سوراخ کرده اند. کسی که کلی آدم درمانده دیده امروز. کسی که دیروز خبر اعدام بهنود را شنیده، کسی که دو روز پیش همسایه اش از غصه ی جهیزیه ی دختر تازه نامزد کرده اش خودکشی کرده، کسی که هفته ی پیش دوست وبلاگ نویسش را دستگیر کرده اند، کسی که چند ماه چیزی جز کشت و کشتار در خیابان ها ندیده و کسی که دیگر اشک هایش اجازه ی بیشتر نوشتن را نمی دهد. حال معرکه ای دارم من.