یکشنبه

معمولی

کاش در میزان نسبی بروز آدمِ درون در دنیای واقعی و مجازی بشود دستکاری های عمده ای کرد. یعنی می خواهم بگویم آدم باید یاد بگیرد بازیگر قابلی باشد، نگذارد آدم درون و بیرونش زیاد شبیه هم شوند. کاری که ـ مطلقاً متأسفانه ـ من نتوانسته ام نه در دنیای واقعی و نه در دنیای مجازی انجامش دهم. یعنی اصولاً هر آدم حتی کودنی را دو هفته در معاشرت با من که قرار دهی؛ راحت می تواند بفهمد کِی ناراحتم، چرا ناراحتم، کِی خوشحالم، از کی و چی بدم می آید یا خوشم می آید، کِی بدجنس می شوم، کِی بخشنده می شوم، کِی ... ، نه اینکه فکر کنی راجع به هر چیز می نشینم با هرکسی حرف می زنم ها، نه!

چه می گویند بهش؟ زبانِ بدن؟ طرز نگاه؟ یا هر چیز دیگری که من اسمش را نمی دانم اما به شدت موجب تابلو بودنم شده است. اگر شما هم اینطور هستید پس دیگر بدیهیات را توضیح نمی دهم. این تابلو رفتار کردن همیشه هم خوب نیست.

+ وروجک خان به شدت منتظر است که برف ببارد تا با هم آدم برفی درست کنیم. می گویم بعد اینکه آدم برفی را ساختیم چه کارش کنیم؟ می گوید می آوریمش داخل خانه تا سردش نشود! ( این بچه ها گاهی با طرز تفکرشان اشک آدم را در می آورند رسماً)

+ بعد امروز که از خواب بیدار شده است امر فرموده که از این به بعد به جای آدرینا صدایش کنیم سفید برفی! به من هم می گوید سیندلِلا ! لقب برادرم شده جادوگر و مامان را ( اسم زن شِرک چی بود؟ ) صدا می زند.

+ لینک گودرم را می توانید همین دست چپ در قسمت ـ سایر مخلفات ـ ببینید. (سلام آقای پیمان!)

+ آخر یک آدم رفتارش چقدر می تواند مزخرف باشد که "خواستنش نتوانستن باشد؟" و به همان میزان "نخواستنش توانستن باشد؟!" اگر راه حلی برای این معضل پیدا کردید قول می دهم اولین نفری باشم که برای روانکاوی بهتان مراجعه کنم.

+ یک روز، یکی حتماً بردارد از علامت (!) بنویسد، خواهشاً.

Feed address: http://feeds.feedburner.com/vahm

شنبه

هستم.