شنبه

برای چندمین بار؟

در رابطه با این مطلب[Click]

سپیدار نوشت: ممنونم که اینها را نوشتید اما چرا حالا؟ چرا اینقدر دیر؟ چرا زمانی اینها را نوشتید که به تعریفتان شک کنیم؟ نمی شد زودتر با تحقیر شدن افراط گونه ی ما مقابله کنید که در این روزها سرتان را مثل یک مرد بالا بگیرید و به اطرافیان بگویید " این همان نسلی است که سالیان سال چیزی جز بد و بیراه بارش نکردید و من چقدر بهتان گفتم که اشتباه قضاوت نکنید!"، مگر هنرمند کسی نیست که مسائل را پیش تر از سایرین درک کند یا دیرتر اما از زاویه ای متفاوت تر؟ پس یا من تعریفم اشتباه است یا شما آن که باید نیستید. می دانید؟ من از آدم هایی که بلد نیستند کِی از کسی تعریف کنند خیلی بدم می آید. مثل همین انتخابات که قبلش ما جوانان، آینده سازان و نور چشم آقایان بودیم و بعدش شدیم خس و خاشاک و اغتشاش گر. می خواهم بدانم چرا حالا اینها را گفته اید؟ گفتنی که نه نفعی به حالتان دارد و نه ضرری، هرچند که شما هم بدتر از ما آدم اهل حساب و کتابی نیستید وگرنه مثل خیلی های دیگر الآن در ایران به سر می بردید و به هیچ جایتان هم نبود که "حقیقت کیلو چند؟"

می خواهم بدانید همانقدر که شما برای دهه ی شصتی ها خوشحالید، من از زاده شدنم در این آب و خاک ناراحت. از وطنی که فرزندانش را وقتی می شناسند که یا نزدیک انقلاب باشد یا جنگ، زمانی که آتش باشد و بلوا، دل خوشی ندارم. خیلی از هم نسلان من طی تلاشی باور نکردنی، بعد از درگیری های اخیر سعی در برگشتن به زندگی عادی را داشتند ـ برگشتن به عادت ها ـ گاهی به این فکر می کنم که اگر قرار بود برگردیم پس چرا اصلاً جلو رفتیم؟ ندا و سهراب و اشکانمان زیادی بودند؟ کسانی هنوز در حال جنگند و جانشان را وسط گذاشته اند که در بهترین دانشگاه های تهران درس می خوانند و تدریس می کنند، نخبگانی که آلزایمر گریبان گیرشان نشده است. خیلی از همین آدم ها تا وقتی که در سکوت با انواع و اقسام مشکلات می جنگیدند تا در فلان و بهمان مسابقات بین المللی برای این مرز و بوم افتخار آفرین باشند به هر که می پرستید قسم که اصلاً آدم هم حساب نمی شدند. برای چندمین بار می خواهیم خودمان را گول بزنیم؟

برای چندمین بار می خواهیم اینقدر بی رگ و ریشه باشیم که بگذاریم خون "انسان های ارزشمند"، فرش قرمز زیر پای کسانی شود که " با وزش باد تغییر جهت می دهند"؟